ترس از آینده
سلام عشق مامان سلام دنیای پر محبت من می خوام برات بنویسم اما نمیدونم چطوری و از چی ؟نمی خوام روح لطیفت رو با حرفهام آزار بدم فقط می خوام شادیت رو ببینم والاغیر آتنا جون نمیدونم نظر کدوم چشم تنگ داره تیشه به ریشمون میزنه نمدونم چرا داره از در دیوار بلا میاد به سرمون همه اش به خدا می گم خدایا خدا جون الهی قربونت برم مواظب دخترم آتنا باش آخه اون چه گناهی داره وقتی به بابا نگاه می کنم می بینم داره می شکن اما بی صدا دلم آتیش می گیره کارم شده گریه های تنهایی کاووسهای وحشتناک وبا ترس از خواب بیدار شدن من از آینده می ترسم می ترسم این دنیا آنقدر نامرد که یه نامرد رو تو خودش گم می گنه و بعد از اینکه خونه امیدت خراب شد چه...
نویسنده :
مامان جون
21:19